يادداشت سردبير، شماره 42
سیاوش دانشور
مهمترین رویداد سال گذشته

سال گذشته در ایران اتفاق مهمی افتاد. جنبشی نوین با پرچمی روشن، فرهنگی نوین و مدرن، و نسلی از پرشورترین سوسیالیستها و آزادیخواهان در مرکز سیاست ایران ابراز وجود کرد. نه شعار آزادی و برابری در ایران جدید بود و نه تقابل با نظام مرتجع اسلامی. نسل اندر نسل کارگر و کمونیست و انقلابیون و آزادیخواهان در مقاطع و دوره های مختلفی در مقابل ارتجاع سیاسی و اختناق و فقر و زن ستیزی ایستادند. بدنبال شکست انقلاب 57 و بویژه در دو دهه گذشته کمونیسم ایران، کمونیسم کارگری، منشا رویدادهای مهمی از جمله مراسمهای اول مه، جنبش 8 مارس با پرچم آزادی زن، و اعتراض علیه تبعیض بوده است. دانشگاه بعنوان یک مرکز فعال سیاسی، علیرغم سرکوب خونین چپ توسط راست اسلامی، همواره معترض باقی ماند. اما عروج جنبشی ماهیتا سوسیالیستی و کمونیستی در ابعادی قابل توجه و بدون توهم و اتکا به جریانات حکومتی و حاشیه حکومت آن پدیده جدید است که فاکتور جدیدی را وارد معادله سیاست در ایران میکند. سال گذشته جامعه ایران شاهد اعتصابات مکرر  بزرگ و کوچک کارگری، مقاومت جانانه زنان، اعتراضات مکرر در دانشگاهها، شورشهای شهری، مقابله با حکومت در اشکال متنوع آن بود. اما آنچه که در 13 آذر امسال روی داد یک نبرد واقعی در شرایطی بشدت نابرابر بود. آنچه امسال روی داد اهمیتی بسیار بالاتر از دیگر وقایع سیاسی دارد. نه به این دلیل که خود را از اعتراض کارگر و زن و جوان و مبارزه علیه تبعیض جدا میکند بلکه دقیقا به این دلیل که بیان فشرده و صریح آنست. جنبش آزادی و برابری در سال گذشته در ارتفاع بالاتری قرار گرفت. بار دیگر امید و فراخوان سوسیالیسم و ضرورت برپائی جامعه ای نوین و انسانی را در ابعادی قابل توجه در مقابل جامعه قرار داد. بار دیگر در متن بن بست و تلاشی افقهای دست راستی و کمپین ضد کمونیستی رسانه ها و تریبونهای داخلی و خارجی اعلام کرد که سوسیالیسم در ایران جنبشی قوی است. آزادی و برابری عنوان جنبشی است که تحقق هدف خود را با پیروزی اعتراض کارگر علیه سرمایه داری، با سوسیالیسم کارگری، با اعتراض زن و مرد آزادیخواه به تبعیض و آپارتاید و اسلام گره زده است. همان است، بیانی اجتماعی و فشرده از یکدوره مبارزه طبقاتی است.
جمهوری اسلامی پیشروان نسل جدید کمونیسم و سوسیالیسم را قلع و قمع کرد. تلاش کرد صدایشان را در نطفه خفه کند اما شکست خورد. تردیدی نیست هر جنگی تلفات دارد. مبارزه با پایگاه ارتجاع و تروریسم زمانه نمیتواند "بدون هزینه" باشد. دراین هم تردیدی نیست که امروز از کارگر و زن و جوان میداند با چه موجودات بیرحم و جنایت پیشه ای روبرو است. اما آنچه در 13 آذر و روزهای بعد اتفاق افتاد، نشان داد که دینامیزم این جنبش قویتر از دستگاه سرکوب خونین اسلامی است. جمهوری اسلامی و کمپ راست مجموعا در این رویاروئی شکست خوردند. اجتماعا شکست خوردند. شهرت و افتخاری که این جنبش بهم زد، صلاحیت و توانائی که از خود بروز داد، سازمان و رهبری که ایجاد کرد، علنیتی که مشخصه و نقطه قوت آن بود و در شرایطی نابرابر نسبتا تثبیت کرد، و بالاخره توان گسترش و بازسازی اش که بسادگی ریشه در اجتماعی بودن آن دارد، و همینطور استقلال سیاسی اش از جنبشهای ارتجاعی طبقات دارا در حکومت و اپوزیسیون، عکس چند بعدی و اولیه و ناقص این جنبش است. به جرات میتوان ادعا کرد که این نوک کوه یخ است که تغییر نسبی توازن قوا آنرا به آتشفشانی غیرقابل مهار تبدیل میکند. سال گذشته نه سال خامنه ای و احمدی نژاد بود و نه سال ناسیونالیسم و مذهب پاستوریزه. سال گذشته سال حک شدن پرچم جنبش آزادی و برابری بود، سال سوسیالیسم کارگری بود. این رویداد تاثیرات تعیین کننده به نگرش و روش مبارز مردم جامعه ایران خواهد گذاشت.
جان محمود صالحی در خطر است
محمود صالحی با وضعیت بشدت ناجور جسمی که سلامتی اش را مرتبا تهدید میکند از روز دوشنبه 27 اسفند ماه در اعتراض به قرار بازداشت جدید و بدرفتاریهای مکرر زندانبانان دست به اعتصاب غذا زده است. جمهوری اسلامی معضل جدیدی دارد و آن اینست که قادر نیست زندانی را در بند و زیر شکنجه از اظهار نظر و مبارزه باز دارد. نظامی که شهروند و فعال سیاسی را با پرونده سازی و اتهام نخ نمای "اقدام علیه امنیت ملی" اسیر میکند، در زندان هم امنیت ندارد و ناچار است مقاومت و قبول نکردن زندانی را در سلول را هم "اقدام علیه امنیت ملی"بنامد. معنی این اقدام زبونانه جمهوری اسلامی اینست که دیگر زندان هم درد جمهوری اسلامی را دوا نمیکند. امروز عملا زندان به یک پلاتفرم مبارزه سیاسی تبدیل شده است. با اینحال این وظیفه جنبش آزادی و برابری است که از اسرایش در دست رژیم اسلامی دفاع کند، برای آزادیشان تلاش کند، و سیاستهای ضد کارگری رژیم جمهوری اسلامی را شکست دهد.
محمود صالحی بدلائل متفاوتی لازم است به اعتصاب غذایش خاتمه دهد. اول بخاطر سلامتی خودش، دوم بخاطر رفع نگرانی خانواده اش و دوستان و همرزمانش در جنبش کارگری، و بالاخره بخاطر دفاع از سنتهای جنبش کارگری. اعتصاب غذا سنت فعالین کارگری نیست. همه موقعیت محمود صالحی و شرایط غیر انسانی زندان را درک میکنند اما این تنها گسترش فعالیت و همبستگی کارگری برای آزادی محمود و دیگر زندانیان سیاسی را تاکید میکند. محمود صالحی قرار نیست یک تنه به جنگ این وضعیت برود. تحمل این شرایط و دفاع شراتمندانه اش از حقیقت بیشتر از کافی است. بجای اقدام فردی و اعتصاب غذا باید به روشهای اجتماعی تر و موثرتری فکر کرد. جسارت محمود صالحی  در استحکام تاکنونی اش و در پیامهایش است. طبعا محمود صالحی خودش مختار است هر تصمیمی که درست میداند اتخاد کند. اما توصیه صمیمانه ما اینست که به اعتصاب غذایش خاتمه دهد. ما نگران سلامتی محمود صالحی هستیم.  

نوشته های دیگر از سیاوش دانشور